دیر زمانیست که حیران توام
و در رگهای زندگی ِ من خون عشق تو جریان دارد
می خواهم تا با تمام وجود
چار دیواری درون سینه ام را وقف خاطرات تو کنم
چه آتشی بپا کرده ای در وجود من !
من ، دیوانه ی رقص شعله های عشق توام
و در اوج ِ رویا پردازی های عاشقانه ام
غرق شده ام در عمیق ترین نقطه ی اقیانوس ِ چشمهای تو
داشتنت بزرگ ترین آرزوی من از نفس کشیدن است
و ایمان دارم
به آمدن روزی که دانه های نگاه ِ مهربان ِ تو
در دشت مردمک های چشم من رشد میکنند
تو آسمانی ترین عشق زمینی منی
و آنقدر بهانه برای دلبستگی در وجودت داری
که بارها و بارها شک کرده ام به زمینی بودنت !
همیشه به خودم می گویم : تو یک انسان نیستی
تو یک پدیده ای ، پدیده ای منحصر به فرد.