آنقــدر مرا سرد کرد
از خودش .. از عشق ..کــه حالا بــه جای دلبستن یخ بسته ام
آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد ..لیز میخوریــد
آنقــدر مرا سرد کرد
از خودش .. از عشق ..کــه حالا بــه جای دلبستن یخ بسته ام
آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد ..لیز میخوریــد
"دوستت دارم"
تکیه کلام تو بود
من بی جهت به آن تکیه داده بودم...!!!
چه داروی تلخی است ، وفاداری به خائن
صداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل . . .
این که هر بار سرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزش ات نیست
آنقدر بی ارزشی که خیلیها اندازه تو هستند . . .
محبت به نامرد ، کردم بسی / محبت نشاید به هر نا کسی
تهی دستی و بی کسی درد نیست / که دردی چو دیدار نامرد نیست
همیشه سکوتم به معنای پیروزی نیست ، گاهی سکوت میکنم تا بفهمی چه بی صدا باختی
یادم هست که همه چیز از کجا شروع شد
و درک کردم دیگه خودم تنها نیستم
یه اتفاقی افتاد
یه حس ناب که با تمام وجود لمسش کردم
آنجا نقطه شروع من بود
لحظه آغازم
اون لحظه بود که وجودم پر شد از شور عشق
و حس کردم
که میتونم خیلی زیاد کسی رو دوست داشته باشم
و حس کردم
که خودم هم چقدر زیبا شدم
حس شیرینی که دلم طعمش رو چشید
و بعد از اون
تمام سلولهای بدنم شیرین شدند
حتی عقلم با همه داناییش از این طعم شیرین لذت برد
شاید قشنگترین و بهترین لحظه ای که هر آدمی بهش میرسه
همین باشه
حالا تو
تو خاک وجودم ریشه کردی
و نمیخوام که از وجودم خارج بشی
میخوام همچنان تو وجودم جوونه و غنچه بزنی
دوســتت دارم.
دیر زمانیست که حیران توام
و در رگهای زندگی ِ من خون عشق تو جریان دارد
می خواهم تا با تمام وجود
چار دیواری درون سینه ام را وقف خاطرات تو کنم
چه آتشی بپا کرده ای در وجود من !
من ، دیوانه ی رقص شعله های عشق توام
و در اوج ِ رویا پردازی های عاشقانه ام
غرق شده ام در عمیق ترین نقطه ی اقیانوس ِ چشمهای تو
داشتنت بزرگ ترین آرزوی من از نفس کشیدن است
و ایمان دارم
به آمدن روزی که دانه های نگاه ِ مهربان ِ تو
در دشت مردمک های چشم من رشد میکنند
تو آسمانی ترین عشق زمینی منی
و آنقدر بهانه برای دلبستگی در وجودت داری
که بارها و بارها شک کرده ام به زمینی بودنت !
همیشه به خودم می گویم : تو یک انسان نیستی
تو یک پدیده ای ، پدیده ای منحصر به فرد.
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم | به طاقتی که ندارم کدام بار کشم | |
نه قوتی که توانم کناره جستن از او | نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم | |
نه دست صبر که در آستین عقل برم | نه پای عقل که در دامن قرار کشم | |
ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست | جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم |
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم | بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم | |
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم | به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم | |
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم | نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم | |
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم | ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم | |
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم | جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم | |
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان | مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم | |
هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن | و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم |
می دانی ؟!
دلم یک آمدن می خواهد ،
بی هیچ رفتنی و یک همدم که خیانت نداند !
آنقدر زیبا عاشق شده ای که آدم لذت میبرد
از این همه خیانت . . .
.
هى لعنتى!
بیا باهم بازى کنیم:
تو پاکت های خالی سیگارم را بشمار،
من هم،
“شماره غریبه هاى توى گوشى أت را”
۲۰ میدهم ، شاید هم ۲۱ . . !
خیانت را در لباس عشق بازی کردن هنر میخواهد ،
که تو باهنری . . !
جاگذاشته ام دلی
هرکه یافت
مژدگانی اش تمام “زندگی ام”
سلام به همه دوستان گلم امروز سومین روز و اخرین روز از دوستیمون میگذره مثل همه دوستی های امروزی امروز از هم بعد از سه روز جدا شدیم ولی باید بگم واقعا هنوز علت جدای رو نفهمیدم اگه متوجه شدم به شما هم میگم با امید دیدار
امروز میخوام حرف دل خودمو بنویسم امروز صبح با سر درد از خواب بیدار شدم علتش رو نمیدونم کدوم میتونه باشه ناراحتی دیشبم یا رو فرش خوابیدنم اخه چند شبی هست که من رو فرش خوابم میبره بگذریم چند روز پیش به قول بعضی ها نیمه گم شدمو پیدا کردم که ناراحتی دیشبم هم به خاطر همون نیمه گم شدم بود یک بحث مختصری داشتیم که خوشبختانه نذاشتیم زیاد پیش بره و الان با هم دوباره مثل قبل خوبیم
نمیدونم این عشقه بازیه هوسه یک فکر بچه گانست چیه هنوز نفهمیدمش ولی خدا کنه هر چی که هست دلیل بر خوشحالی هر دومون باشه نه غم و اندوه تا ببینم چی پیش میاد .
خوب دوستان تا بعدا چیز تازه ای اتفاق افتاد براتون میزام فعلا.
هیچ قــــطاری از این اتــــاق نمی گذرد
من اینجــــا نشسته ام
و با همین سیـــــ ـگار
قــــطار می آفرینم
نمی شنـــوی …!؟
سرم دارد سوتــــــ ــ ـ می کشد …
شـبــهـــا زیــــر دوش آب ســــــــرد
رهــــا میکـــنـم بـغـــــض زخـــمـهــایــم را
در حالی که هــــمــــه میگویند :
خــوش به حـــالــَــش …
چه زود فــــــرامــــــوش کـــرد.
چقدر زیباست کسی رادوست بداریم
نه برای نیاز..
نه از روی اجبار..
و نه از روی تنهایی..
فقط برای اینکه "ارزش دوست داشتن" دارد.
ما عــادت کـردیـم وقـتـی تـوی خــونـه فــیـلم مـی بـیـنـیم ،
تمام که شد و بـه تـیتـراژ رسـید
دسـتـگاه رو خـامــوش مــی کـنـیـم...
یـا اگــه تـوی ســیـنما بـاشــیم ســالـن رو تــرک مـی کــنـیم .
مـا تـوی زنــدگـیـمون هـم هـیـچ وقــت کــســانی
کــه زحــمـت هـای اصــلـی رو بــرای مــا می کشن نـمی بـیـنیم ،
ما فـــقـط کــســانـی رو دوســت داریـم بـبـینـیم
کــه بــرامـون نـقـش بــازی مـی کـنن!
آدمها بازی کردن و دوست دارند . . .
این تو هستی که انتخاب میکنی . . .
هم بازیشون بشی . . .
یا . . .
اسباب بازیشون . . .
تعداد صفحات : 2